محل تبلیغات شما

جامعه شناسی شناخت

جامعه شناسی شناخت شاخه ای ازعلم حامعه شناسی است که چرایی وچگونگی ترجیح عقایدخاص رادرگروههای معین دردوره های تاریخی معین مطالعه می کند.آن رابطه عقایدراباموقعیت اجتماعی مردمی که به آن معتقدند،جستجومی کند.اساسأ،جامعه شناسی شناخت براین نکته تمرکزمی کندکه نشان دهدجگونه عقایدمی توانندبه عنوان ایدئولوژی عمل کنندکه موقعیت طبقه اجتماعی مشخص یااجتماعی  رادراخلاق درونی آن وغیره حفظ کنند.

جامعه شناسی شناخت به عنوان یک رشته علمی مستقل دردهه1920بوجودآمد،واین اسم به آن ازسوی فیلسوفان وجامعه شناسان مکتب آلمان داده شد.

به گفته نظریه پرداز امریکایی معاصراین حوزه"رابرت،کی،مرتون":"این رشته(جامعه شناسی شناخت)رابطه بین شناخت وسایرعوامل موثرومهم درجامعه وفرهنگ .رابررسی می کند".ازتعریف مرتون معلوم می شودکه موضوع ومسأله آن تاثیرعوامل اجتماعی برشناخت تثبیت شده قبلی است.هرفرایندشناختی همانندنقش یک فرد تفسیرمی شود-وتحلیل ادبیات شاهدی براین است- معرفت شناسان ایده آلیست خودشان علاقه ای به تاثیرات ماهیت غیرشناختی برروی فرد ندارند.جامعه شناس شناخت پیشنهادمی کندکه فراتربرود وتاثیرآن رابرشناخت فردی جامعه ای که درآن زندگی می کندرالحاظ کند.بنابراین "اجتماعی"حوزه ای بیرونی برای شناخت تفسیرمی شود.به هرحال ،مارکسیست ها ازنقل قول های متضادپیشی می گیرند.آنهاادعامی کنندکه تجارب تاریخی جامعه است که بنیادهای شناخت راتشکیل می دهد.

جامعه شناسان می پرسند:

1-پیشرفت درشناخت چگونه رخ می دهد؟

2-چگونه عقایدخاصی به جوامع خاص مربوط می شود؟

3-چه رابطه ای بین عقاید وجامعه وجوددارد؟(جامعه ای که این عقایددرآن پیدامی شود).

4-تاچه اندازه می توان عقایدرادرجامعه به عقب بازگرداند؟

5-اگرتمام عقایدبه خاطرذهنی بودن تاحدی محدود باشند،به دلیل محتوای اجتماعی که ازآن ناشی می شود،آیا می توان فرض کردکه این یک موضوع عینی است.

6-رابطه بین شناخت،عقیده،ایدولوژی،تفکروزبان چیست؟

7-رابطه بین شناخت وجایگاه اجتماعی تولیدکنندگان آن چیست؟

رویکردپارادایمی مرتون

رابرت مرتون درکتاب معروفش"نظریه اجتماعی وساخت اجتماعی"یک مدل پارادیمی را برای جامعه شناسی شناخت نشان می دهد.اوهمه نظریه هارامعرفی نمی کند،بلکه پنج سوال بنیادی می پرسد:

1-کجا وچگونه پایه های وجودی تولیدات ذهنی(روانی)رخ می دهند؟

طبق نظرمرتون برای پاسخ به این سوال،شخص بایدتلاش کند تابه طورآشکاردومقوله کلیدی اساسی رابفهمد:

A-پایه های فرهنگی: نوع فرهنگ،جوفکری،تمرکزفرهنگی،ذهنیت فرهنگی وارزش ها.

B-پایه های اجتماعی: نظام های اجتماعی،موقعیت اجتماعی،تحرک اجتماعی،فرایندهای اجتماعی،موقعیت تاریخی،ساخت قدرت گروههای ی،شیوه تولیدجوامع،منافع اجتماعی،وابستگی های قومی،طبقات اجتماعی،سازمان اجتماعی (انواع علمی آن؛مدرسه ودانشگاه) ،نهادهای اجتماعی،نسل،رقابت وتضاد درجامعه.

2-تولیدات ذهنی چگونه به صورت جامعه شناختی تحلیل می شوند؟مرتون دوباره اصطلاحات کلیدی دومقوله ای رابرای پاسخگویی به سوال دوم ذکرمی کند:

A-عقاید،ایدولوژی ها،باورهای مذهبی،باورهای اخلاقی،هنجارهای اجتماعی،فلسفه،شناخت،علوم وتکنولوژیو

B-کانون توجه جامعه،سطح انتزاعی شناخت،اهداف فعالیت های فکری،شیوه های اثبات،پیش فرض ها(داده هایی که جمع آوری می شوند ومسایلی که وجوددارند)،وانواع انتخاب.

3-تولیدات ذهنی چه رابطه ای با پایه های وجودی دارند؟این سوال دوباره اصطلاحات کلیدی دومقوله ای راشامل می شود:

A-روابط علی وکارکردی،وابستگی وتعامل اجتماعی،شرط ضروری،وابستگی متقابل کارکردی وهمبستگی بین علل شرطی،مطابقت وعدم تطابق.

B-نمادی،اندام واره ای،یاارتباطات ادراکی،هماهنگی واحد،اجماع،همبستگی،قابلیت کارهمزمان(تکمیل کنندگی)،نوع بیان،بیان نمادی،همخوانی(تجانس)،خودشکوفایی،ارتباط درونی،تشخیص معانی،انسجان منطقی-معنایی،هویت های ساختی،منطق های (تحلیل های)ادبی.

4-کارکردهای آشکاروپنهان چراوچگونه به لحاظ وجودی تولیدات ذهنی رامقیدمی سازند؟طبق نظرمرتون ،مابایداصطلاح کلیدی دومقوله ای راروشن سازیم:

A-جهت گیری ذهنی،روابط اجتماعی ذهنی واقعی،هدایت رفتاردرجامعه،ارایه انگیزش،انحراف دشمنی،توجه به نقدگرایی.

B-انواع استثمار،برای حفظ قدرت،هماهنگ کردن روابط اجتماعی وماهیت کنترل.

5-چطور وچه موقع روابط مربوط به پایه های وجودی شناخت بدست می آید؟برای پاسخ به سوال پنجم مرتون دونوع ازنظریه هاراذکرمی کند:

A-نظریه های تاریخی

B-نظریه های تحلیلی

جامعه شناسی شناخت به فرهنگ ها توجه می کند.

جامعه شناسی شناخت منشاتاریخی وفلسفی متنوعی دارد. درحالی که برخی نویسندگان ردپای آن رادرآثارکانت و روشنگری دنبال می کنند،گروهی دیگرریشه آن رادریونان باستان بررسی می کنند.مرجع فیلسوفان جدیدبرای جامعه شناسی شناخت ؛کانت،هگل، مارکس،هوسرل،شلر، مانهایم،وبر، دورکیم، استارک،شوتز،برگرولاکمن هستند.

چراجامعه شناسی شناخت ضرورت دارد؟

باورهای انسان درباره گذشته،حال وآینده به طور جدایی ناپذیری به شکل وماهیت جامعه شان ارتباط دارد.

طبق نظرمارکس شیوه تولیدخصوصیات ضروری همه جنبه های زندگی جامعه راتعیین می کند.بنابراین شناخت ما ازواقعیت اجتماعی نمی تواندیک برساخت ارادی باشد.خواه شناخت ماواقعیت اجتماهی عینی رامنعکس کندوخواه ماباتوهمات ساده ای که بایدباطل شوند،رابطه داشته باشیم.

طبق نظرلنین "ازدیدگاه نسبی گرایی عریان،ممکن است هرمغالطه ای تاییدشودممکن است فردبرای راحتی یک شخص یاانسانیت وجودایئولوژی علمی(برای راحتی یک جانبه) وایدئولوژی مذهبی (خیلی راحت درابعاددیگر)وغیره راتشخیص دهد.

جامعه شناسی شناخت خصوصابه دلیل اهمیت شناخت برای کنش اجتماعی مهم است.

تحلیل مارکس اززیربنای اقتصادی وروبنای فرهنگی جامعه سوالاتی رادرباره امکان بدست آوردن شناخت عینی کامل ایجادمی کند.”مانهایم”،”شلر”و”وبر”نیزبحث های مهمی رادرباره آن سوال ارائه می کنند.دردهه های اخیرتوجهات زیادی به رابطه بین فرایندهای اجتماعی ونوآوری های علمی صورت گرفته است.رابرت مرتون بطورمنظم برپارادایم های جامعه شناسی شناخت تاکیدمی کند

سوالاتی ازنظریه وروش

 

مدل های ساختاری وکارکردی

 

کارکردگرایی

 

ساختارگرایی

 

نظریه تضاد

شناخت علمی

 

تاریخ نگاری مدرن

 

جامعه شناسی شناخت ماکس شلر

زندگینامه:

شلر در 22/8/74 در شهر مونیخ به دنیا آمد. پدر او گوتلیپ شلر مالک ثروتمندی بود که از طبقه دلاوران باقی مانده بود. مادرش "زوفی" پیرو دین یهود بود و پدرش با اینکه پوتستان بود، هنگام ازدواج با زوفی یهودی شد. شلر هنگامی که به سن بلوغ رسید، از دین یهود خارج شد و به مذهب کاتولیگ پیوست (ذاکرزاده،15).

وی در دانشگاه فلسفه خواند و هنگام تحصیل با آراء پیروان جدید کانت آشنا شد و تحت تاثیر آن ها قرار گرفت و رساله دکتری و استادی خود را برمبنای اندیشه ی نو کانتی نزد "اویکن" (Rudulf Eucken )  تالیف کرد که به خاطر آثار فلسفی اش در باره زندگی، جایزه نوبل را دریافت کرد.

او در این مرحله در شهرهای اکوئن، مونیخ، برلین و ژنو، ترد دیلتای و سمیل جامعه شناسی و فلسفه خواند و از آراء و نظریه های نخبگانی چون برنتانو، هوسرل، هایدگر و نیپه و سرانجام از نظریه های مارکس، بهره های فراوان برد.(تنهایی،91 ص0)

در این قسمت به خلاصهای از تحولات زندگی وی از لحاظ زمانی اشاره می شود:

74: 22 اگوست در شهر مونیخ متولد شد.

94: تحصیلات خود را در دبیرستانی در شهر مونیخ به پایان رساند. در همین سال در رشته های فلسفه و روانشناسی و پزشکی آغاز به تحصیل نمود.

95: نقل مکان به برلین و ادامه تحصیل در رشته پزشکی، شنونده تدریس ویلهلم دیلتای و گئورک سیمل.

96: نقل مکان به ینا. تحصیل فلسفه نزد اویکن که به خاطر آثارش جایزه نوبل گرفته بود.

97: کسب عنوان دکتری فلسفه به خاطر رساله ای که نزد اویکن تالیف کرده بود.

99: اولین اثر او با عنوان کار و اخلاق منتشر شد. انتشار رساله دکتری او به نام سهمی در تشخیص روابط بین اصول منطق و اخلاق .  رساله ای که او برای کسب مجوز استادی تالیف کرده بود، پذیرفته شد. غسل تعمید مذهب کاتولیک در شهر مونیخ، ازدواج با امیلیه.

1900: انتشار رساله استادی ماکس شلر تحت عنوان شیوه فراسویی و روان شناختی، مرگ پدر و فرزندش.

1902: آشنایی با هرسرل در شهر هاله.

1903: خودکشی خواهرش هرمینه.

1905: فرزند او به نام ولفگانگ هنریش به دنیا آمد. وی از تدریس فلسفه در دانشگاه نیا مرخص شد.

1906: رساله دیگری برای تدریس در دانشگاه مونیخ تالیف کرد. ماکس شلر اثری که درباره منطق نگاشته بود، از چاپ پس گرفت.

در این سال در دانشگاه مونیخ آغاز به کار کرد.

1908: جدایی از همسرش امیلیه. آشنایی با همسر دوم خود ماریت

1910: از دست دادن مقام خود، به خاطر ایجاد رسوایی همسر اول. آغاز شغل رومه نگاری. سخنرانی فلسفی مقابل حلقه پدیدارشناسان گوتینگن.

1912: طلاق از همسر اول و ازدواج با همسر دوم. انتشار اولین آثارش در زمینه پدیدارشناسی. یکی به نام در باب خطا انداختن خود که بعدها عنوان این اثر به کمال مطلوب خودشناسی تغییر کرد؛ و دیگری به نام درباب احساس منفی و داوری در باب ارزش ها؛ نام این اثر نیز بعدها به احساس منفی در بنای اخلاق ها تغییر کرد.

1913: با همکاری هوسرل، فندر، کیلگر و رایناخ سالنامه پژوهش های فلسفی و پدیدارشناسی را منتشر ساخت.

انتشار اثری در باب پدیدار شناسی و تئوری هم احساسی و عشق و نفرت. اولین اثر را توسعه داد و به نام ذات و صور هم احساسی در سال 1923 منشر ساخت. همچنین مشهورترین اثرش را به نام صورت گرایی در اخلاق و اخلاق ارزشی و مضمونی منتشر ساخت.

1914: داوطلبانه خواهان شرکت در جنگ جهانی اول شد ولی تقاضای او پذیرفته نشد.

1915: اثری به نام جنگ و جنگ آلمانی منتشر کرد.

1916: همکاری مرتب با مجله روشنگری کاتولیکی به نام سرزمین بلند. نزدیکی به کلیسای کاتولیک. انتشار اثری به نام جنگ و ینا و اثری به نام علل نفرت المانی.

1917: دعوت به همکاری در موسسه جامعه شناسی در شهر کلن.

19: مقام استادی در رشته جامعه شناسی را بدست آورد.

1920: اولین حمله قلبی

1921: انتشار اثری به نام در باب امر جاویدان در انسان. فاصله گیری از کلیسای کاتولیک.

1923: انتشار آثاری درباره جامعه شناسی و آموزه جهان بینی. طلاق همسر دوم.

1924: انتشار اثری به نام مسائل یک جامعه شناسی دانش. ازدواج با همسر سوم.

1925: انتشار صور دانش و پژوهش.

1926: انتشار صور دانش و جامعه.

1927: سخنرانی در باره " جایگاه ویژه انسانی در جهان آراسته".

1928: دعوت به تدریس در دانشگاه فرانکفورت.

            وداع با جهان در 19 ماه می

انتشار جهان بینی فلسفی.

1929: انتشار اثری به نام انسان در عصر جهانی توازن.

1933: انتشار برخی آثار منتشر نشده در باب اخلاق و نظریه شناخت.

1954: آغاز انتشار مجدد آثار توسط همسر سوم اش.

1969: مرگ همسر سوم. انتقال اثار باقی مانده اش به کتابخانه دولتی شهر مونیخ. انتشار آثار باقی مانده اش را فریگس مانفرد به عهده گرفت(ذاکرزاده؛ 14-11).

هستی شناسی:

تبار شناسی نظری:

وی شاگرد" اویکن" از پیروان اندیشه نئوکانتی بود. به همین سبب قبل از آشنایی با "هوسرل"، پایه ای محکم برای کارهای فلسفی آتی اش فراهم آورده بود. پس از مطالعه کتاب " بررسی های منطقی" به قلم هوسرل افکار خود را به مرور تغییر داد وبه حلقه پدیدارشناسی شاگردان تئودور لیپس در شهر مونیخ پیوست.

او شیوه پدیدار شناسی را در زمینه های گوناگون علمی و فلسفی به کار برد. به همین دلیل متفکران پدیدارشناسی برای او رتبه بالاتری نسبت به ادموند هوسرل قائل شدند.

ماکس شلر در زمره بنیان گذاران جامعه شناسی دانش و انسان شناسی فلسفی قرار دارد. او تحت تاثیر نیچه مقاله ای را با عنوان احساسات منفی در بنیاد اخلاق به رشته تحریر در آورد و مهارت خود را در کار تحلیل نقادانه و دقیق صور فعالیت های احساسی در اجتماع به اثبات رساند.

مهمترین اثر فلسفی شلر بنیاد اخلاق صوری در مقابل اخلاق مضمونی کانت است. در سال های 16-1913 کتابی با عنوان "صورت گرایی در اخلاق مضمونی" منتشر کرد و در آن نشان داد که ارزشهای اخلاقی دارای مضمونی هستند که خصلت پیشینی داشته و بدیهی می باشند.

ماکس شلر مفهوم " جهت مندی احساسی" را از "برنتانو" دریافت کرد. برنتانو می گوید که آگاهی همیشه در جهت امری قرار دارد. اگر کسی فقط بگوید: " می شناسم"، سخن بیهوده ای گفته است، زیرا باید بگوید که مثلا "حسن را می شناسم". همچنین اگر بگوید " دوست دارم" سخنی بی معنا گفته است، زیرا باید بگوید که مثلا " سیب را دوست دارم". همچنین اگر کسی فقط بگوید: "متنفرم" بدون آنکه بگوید از چه کسی یا از چه چیزی، سخن بی معنا گفته است. چون احساس همیشه در جهت امری قرار می گیرد.

شلردیالکتیک مارکسی راباقانون تحلیل بازنگرانه همراه کردوارزش گرایی مسیحیت رابامبارزه علیه بورژوازیسم تکمیل نمود.اوبرآن شدکه انسان,معنای آدمی خویش راهنگامی درمی یابدکه دربرابرواقعیت های تحمیلی ,بدان گونه که می فهمدکنش کند.اوبراین باوربودکه,به قول برتولت برشت,فیلسوف,شاعرونمایش نامه پردازمردم گرای آلمانی قرن بیستم,پرسش "آدم آدم است" واقعیتی بشمارآوردنی است.

انسان شناسی ماکس شلر:

ماکس شلر منشا دیدگاه ها و عوامل واقعی را سه تمایل اصلی انسان می داند. این سه تمایل اصلی عبارتند از: تمایل به تکثیر، تمایل به قدرت و تمایل به تغذیه. وی در متن سخنرانی که در سال 1926 پیرامون انسان در عصر جهانی تعادل ایراد نمود، می نویسد که خداوند و انسان چه در هنگام رنج و چه در هنگام غلبه بر آن، یارویاور و هم سرنوشت یکدیگرند. شاید روزی پیروز گردند (ذاکرزاده، ص20-21)

شلر از طریق مقایسه و تشبیه آدمی به اجزای یک سمفونی درباره شخص انسان بحث می کند. او می گوید که ما یکی از سمفونی های بتهون را در نظر می گیریم که ارکستی متشکل از تعدادی نوازنده با سازهای مختلف، ان را اجرا می کند و توسط استادی رهبری می شود. تمام موسیقی که ما می شنویم و از ان لذت می بریم، از پنج بخش اصلی تشکیل شده اند که  از پنج منبع سرچشمه می گیرند:

  1. ساخت آهنگ با مضمون زیبایی شناختی و هنری سمفونی ای که توسط بتهون ساخته شده است. ما این آهنگ ساز را مانند مرکز روحی شخص که در انسان موجود است در نظر می گیریم که دارای یقین ذاتی و فردی است که امری واقعی و تجربی نیست ولی وجود داردريال یعنی ایدئال و دارای ارزش است می تواند در انسانی تحقق پذیرد یا نپذیرد.
  2. رهبر ارکست که برداشت او از سمفونی بتهون و کار او توسط مضمون هنری سمفونی ای که بتهون ساخته است، برانگیخته می شود و بدون  آن، کار نوازندگان مشوش می گردد. ما او را هم شکل مرکز حیاتی بدن در انسان متصور می کنیم. این مرکز به لحاظ روانی و جسمانی بدون تفاوت است و خود در جریان روانی و فیزیولوژیک هم شکل نمایان می سازد.
  3. نوازندگانی که تعداد زیادی هستند و مطابق اهمیتی که برای نمایان ساختن اثر هنری، یعنی سمفونی بتهون دارند منظم شده اند، مانند ویلن زن، پیش نواز، همراه کننده. ما آن ها را در بنای انسان، همسان مراکز جزئی روان-جسمانی قرار می دهیم که امور تشکیل دهنده و غریزی در حیاتی از آن ها سرچشمه می گیرند.
  4. سازه های موسیقی مانند ویلن، طبل، شیپور و غیره. آن ها برای ایجاد تاثیر، صدای معینی را بوجود می آورند. ما آن ها را هم شکل قوانینی که متعلق به شکل دادن جسمانی و روانی، که نقش عنصری دارد، در نظر می گیریم. هرچه فعالیت روانی نسبتا عنصری تر باشد، برای مثال هدفمند، فعالیت پیوند تصورات و هوشمندی صفتی، به صورت ناب تری نمایان می گردد.
  5. بالاخره عمل بی واسطه شنیدن ما از طریق حس شنوایی که عبارتند از : نوسان هوا و ویژگی طرز تاثیر آن ها بر حس شنوایی و طرز صداها و پیوند ها مطابق قوانین دقیق. ما آن ها را مشابه و هم شکل تابعیت صوری ای در نظر می گیریم که در حیطه ی فیزیولوژی، در تمام جریاناتی  مشاهده می شود که از اصل هدایت کننده یا اصل هادی تبعیت می کنند و در تمام پیوند های روانی که به صورت ناب می باشند و در پیوند تصورات شکل یافته اند.

ماکس شلردر آخرین اثری که نگاشت، سعی در ترسیم فلسفه انسان شناسی جهان شناسانه ای نمود که جایگاه ویژه انسان را در جهان معین می سازد. او طبیعت و روح را از هم جدا نمی سازد بلکه معتقد است که وجود هر موجود زنده ای دارای اقشار و یا لایه های متفاوت است که بر روی هم قرار دارند. این تضاد بین نظریه علوم طبیعی را درباره انسان یعنی این نظریه که انسان حیوانی است با سازمان و ساختمان و وظایف زیست شناختی بدن، با مفهوم ذات او که بیان می کند انسان درش حیوانات نیست، منتفی می سازد. حیطه زندگی در فلسفه ماکس شلر با حیطه روان یکی است، زیرا روان مبنای زندگی است.

هر موجود زنده ای دارای خصلت " برای خود بودن" است و یا صاحب هستی درونی خویش است. خصلت دیگر آن این است که هر موجود زنده ای که سهمی در ذات موجود زنده بالاتر دارد، در عین حال اصول پایین تر را در خویش حمل می کند. مطابق گفتار بالا انسان از اقشار یا لایه های طبیعی، احساسی و فکری تشکیل شده است.

اولین صورت ذاتی، غریزه حسی ناآگاهانه نباتات است که وحدتی است از غریزه و احساس. در این وحدت، غریزه تفوتی با احساس ندارد، زیرا احساس فاقد تاثیرات حسی و تصورات است. در گیاه، تنها دو حالت وجود دارد که یکی از آن دو را ماکس شلر به سوی آن و دیگری را از از آن به دور می نامد. اولین حالت میل و گرایش است هرچند این میل  گرایش به سمت شیئ مشخصی جهت ندارد. دومین حالت، رنجی است که از آن می گریزد و این رنج، هم رنجی از شیئ مشخصی نیست. غریزه حسی تنها اصل در نباتات است ولی غریزه، نیروی احساسی است که اساس تمام فعالیت های مراحل بالاتر را تا راس فعالیت ها، یعنی فعالیت های فکری تشکیل می دهد. غریزه نیروی احساس و خلاق است که سبب تحریک موجودات زنده می شود.

دومین صورت ذاتی که از تمایل احساسی فراتر می رود، غریزه ای است که به نوع حیوان تعلق دارد و قانونمند است و باعث حفظ موجود زنده  در وضعیت های مختلف می شود. عمل چنین غریزه ای دارای معناست. یعنی برای موجود زنده هدفمند است و به طور منظم و متناوب صورت می گیرد و خود را با وضعیت های خاص نوعی موجودزنده  وفق می دهد و فطری است و به ارث گذاشته می شود. از این رو نمی توان توسط کوشش و آزمایش در آن نفوذ کرد؛ اما در برابر وضعیت های جدیدی که از نوع دیگری هستند کاملا ناتوان می باشد.

با خروج تدریجی تاثیرات و تصورات و تمایلات منفرد، از مجموع رفتارهایی که با معنای دقیقی دارند و مطابق غریزه هدفمند انجام می گیرند، موجود زنده از قید نوع خود آزاد می گردد و غریزه هدفمند او به تدریج تخریب می شود و همراه آن هوش عملی و حافظه ای که تصورات را باهم پیوند می دهد، جایگزین می گردد. هوش عملی، غریزه هدفمند و ثابت را به اشکال متحرک و فردی مبدل می سازد و حافظه عمل اتومات یا خودکار غریزه هدفمن  را به صورت مکانیکی در می آورد و در حیطه امکاناتی که وابسته به خودش نیستند جای می دهد.

حافظه تداعی به آهستگی و به طور پیوسته به رفتار حیوان  مشکل بر مبنا می بخشد. موقعیت این کار بستگی به تعداد کوشش هایی دارد که حیوان برای شکل دادن رفتار خود انجام می دهد و شرایط آن، این است که کوشش های موفقیت آمیز حیوان به مرکز زندگی او، مثلا مغز او، اطلاع داده شود. در گیاهان چنین مرکزی وجود ندارد. مرکز زندگی در وجود موجود زنده و عمل اطلاع رسانی با آن باعث می شود که انطباق موجود زنده با وضعیت های زندگی به صورت انفرادی صورت گیرد نه به طور نوعی.

موجود زنده به طور مکرر در وضعیت هایی که خود را به طور نوعی با آن وفق می دهد گرفتار می گردد، ولی وضعیت های انفرادی که گاه برای موجود زنده پیش می آیند و موجود زنده به طور انفرادی، نه به طور نوعی، خود را با ان وفق می دهد.

هوش عملی به عنوان شکل چهارم ذات زندگی، بیانگر رفتار ناگهانی و با معنایی است که به مقدار کوشش های آزمایشی که موجود زنده برای کسب موفقیت انجام می دهد بستگی ندارد. این رفتار در برابر وضعیت های کاملا جدیدی انجام می گیرد که نه ویژه حیوان منفرد است. چنین وضعیت و رفتار هایی نه برای حیوان     برای انسان رخ می دهند. 

سوالی که در باره انسان پیش می آید این است که : آیا انسان فقط یک حیوان تکامل یافته است یا در انسان اصلی وجود دارد که کاملا متفاوت از صدری است که نزد حیوانات وجود دارد و این اصل از آن صور قابل استنتاج نیست؟

اگر انسان فقط یک حیوان ابزار ساز بود هیچ دلیلی برای فرض چنین دلیلی وجود نداشت. مطابق این نظر بین یک شخص مخترع و یک میمون انسان گون فقط اختلاف درجه وجود دارد نه اختلاف ذاتی.

ماکس شلر تا جایی پیش می رود که برای انسان ابزارساز، سخن نیچه را می پذیرد که چنین انسانی یک حیوان بیمار است، زیرا نمی تواند خود را با محیط زیست خویش وفق دهد و به ناچار دست به ساختن ابزار می کند.

شلر روح آزاد انسان را که روحی اندیشه و احساس مند است، علت جایگاه ویژه او در این جهان می داند. شلر در نظریه ای که درباره شخص ارائه داد، خصلت شخص را بدون رعایت اختلاف روح و جسم، روحی می دانست. اما او دراین جا سعی می کند که مرزی را بین روح و زندگانی جسمانی تعیین کند. به عقیده او حتی با هوش ترین حیوان در ساختار محیط ویژه زیست خود گرفتار است. او برای رهایی از آن، فقط دارای تمایلاتی است که از مرکز مقاومت در برابر طلب و انزجار او نشات می گیرد. اما روح خود را در فشار تمایلات حیوانی رها می کند و دیواره تنگ محیط را متلاشی ساخته و به جای مقید بودن به محیط زیست، آزادی بدست می آورد؛ یعنی انسان موجودی بسته نیست بلکه به روی جهان باز است. از این رو هستی و چیستی اموری که وابستگی به تمایلات، و غریزه شخصی که آن را ملاحظه می کند ندارد، برای او قابل شناخت می باشند. به این طریق انسان به عنوان یک موجود زنده به قلمرو ذات های ایده آل راه می یابد؛ ذات هایی که پنجره ای برای مشاهده اثر مطلق هستند.

انسان امری را که ضروری است از امری را که فقط تصادفی است تمییز وی دهد. نزد انسان در کنار آگاهی به اشیاء، آگاهی به خود نیز و    دارد؛ یعنی انسان قدرت بازگشت آگاهانه خود را دارد اما خود هستی روحی، یعنی شخص موضوع آگاهی قرار نمی گیرد. هستی روحی فعالیت محض است. ماکس شلر در این مرحله از فعالیت فلسفی اش نقطه عطفی در فلسفه خود بوجود آورد. او به مرور طی بررسی هایی که در زمینه روان شناسی و جامعه شناسی می نمود، متقاعد شد که روح به تنهایی فاقد قدرت است و ناتوان می باشد و فقط می تواند باعث محدود شدن نیروهای کور یعنی بدون اندیشه، ولی مثبت حیاتی شود. روح می تواند برای این نیرو ها مانع ایجاد کند و یا مانعی را رفع کند. به این ترتیب که نیروهای حیاتی را تنظیم می کند.

طبقات پایین تر ساختمان جهان، قوی تر از طبقات بالاتر هستند. به بیانی دیگر، هر طبقه زیرین قوی تر از طیقه برین است، اما طبقه ای که روی طبقه دیگر قرار دارد به طبقه زیرین خود معنا می بخشد. روح مطلق به طور مطلق ضعیف است. از این رو نیروهای جهانی از سمت پایین به بالا جریان دارند، نه از بالا به پایین. در وجود انسان نیز چون نیروهای طبقات زیرین وجود دارند و قوی می باشند، باید تمایلات انسان مهار گردند و ه کنار رانده شوند تا او بتواند به مشاهده ذات ها نائل گردد. بنابراین برای نائل شدن به مشاهده ذات ها تئوری به کار نمی آید. بلکه ریاضت یعنی سعی و عمل انسان در مهار کردن تمایلات غریزی مفید است. انسان تنها به عنوان یک انسان ریاضت کش می تواند جایگاه ویژه خود را در جهان بیابد.

ماکس شلر به این نتیجه رسید که پیوند عالم ذات ها و عالم امور واقعی نمی تواند به طور ضروری در وجود انسان ایجاد شود، بلکه در روندی بوجود می آید که بین روح و گرایش زندگی در جهان جریان دارد. روح که همان روح جهانی است طی آن تبحر می یابد و گرایش زندگی می شود. نه در وجود انسان بلکه در وجود خداوند است که وحدت گرایش زندگی وجود دارد. انسان جزء وجود خداست.

نظریه شلر در مورد حیات ابدی، موضعی متا فیزیکی است و از این رو مستعد برخوردار بودن از اعتماد علمی نیست. اما طرح او برای گسترش قلمرو عوامل هستی شناختی که ممکن است به عنوان منبع نظام های خاص ایده ها در نظر گرفته شود، قابل آزمون است و برای تحقیق، از پتانسیل بالایی برخوردار است. در مطالعات او درباره روابط میان جهان سلسله مراتبی قرون وسطایی، جهان به عنوان یک هستی که خدا در راس آن قرار دارد؛ نیز رابطه میان محتوای نظریه افلاطون درباره ایده ها و سازمان کلی آکادمی افلاطون، و رابطه میان برآمدن مدل های مکانیکی تفکر و برآمدن جامعه بورژوازی که نوعی جامعه گزلشافتی شناختی است می توان اشاره کرد(کوزرودیگران,).

 

 

 

 

 

 

 

معرفت:اقتباس ازکتاب فلسفه نوشته دکترعلی شریعتمداری-فصل چهارم(412-360)

یکی ازمسایل اساسی فلسفه معرفت شناسی(epistemology)است.شناخت معرفت وچگونگی پیدایش آن،انواع ومنابع آن،رابطه معرفت باحقیقت وآشنایی بابرخی ازمکاتب فلسفی دراین حوزه دراین مقال گنجانده می شود.

منظورازمعرفت(knowledge)چیزی است که دراثربرخوردفردبامحیط درذهن او ایجادمی شود. معرفت حالتی است که دراثربرخوردباامری به مادست می دهد.پیدایش این حالت باوسعت وعمق آنچه مادربرخوردبه این امردرذهن داریم وابسته است وهمین شرط درغیرقابل تردیدتلقی کردن احساس خودنسبت به امرموردنظرتاثیردارد.

درمعرفت ممکن است دوجنبه راازیکدیگرتفکیک کنیم:1-آنچه کسب شده است(اطلاعات-مهارت ها-عادات-افکاروعقایدجدیدی که فردبدست می آورد).2-جریان پیوسته(فرددرهمه مراحل زندگی خویش بدون انقطاع درحال کسب معرفت است).این دوجنبه درعمل قابل تفکیک نیستندوهم زمان رخ می دهند.

معرفت درزمینه های مختلف ازدوراه تشکیل می شود:اول ازطریق واکنش شرطی ودوم ازطریق بررسی انتقادی.

انواع معرفت:

-معرفت مستقیم

-معرفت باواسطه

-معرفت حسی

-معرفت شهودی

-معرفت جزئی

-معرفت کلی

منابع معرفت:

-منابع نخستین(حس،عقل وشهود)

-منابع دومین(آداب ورسوم،سنت ها ومراجع)

-معرفت عمومی

خصوصیات معرفت:

-معرفت به موقعیت بستگی دارد.

-معرفت امری نسبی است.

-معرفت امری غیرمستقیم است.

-معرفت امری احتمالی است.

-معرفت امری است که درنتیجه فعالیت فردوتاثیروتاثراوبامحیطپیدامی شود.

-معرفت مصنوع ذهن آدمی وفعالیت اومی باشد.

نظریه اقتصادی ومعرفت شناسی

سوال مهم واساسی تمامی فلسفه،پرسش ازرابطه تفکر وهستی است(فردریک انگلس)

نظریه اقتصادی پدیده ای تاریخی است،یعنی محصول عقل انسان است؛ومجموعه ای ازاندیشه هااست که برای درک ماهیت زندگی اقتصادی طرح ریزی شده است.

تعاریف کلاسیک ازعلم اقتصاد"تخصیص منابع کمیاب برای ی نیازهای(خواسته های)نامحدودونظایرآن"به جهان عینی خارج ازذهن معطوف می شودودرنتیجه توجه راازتنهاحقیقت واقعی وعینی منحرف می کند.علم اقتصادمحصول،مغزانسان است.حتی اخیرأبسیاری ازدانشمندان علوم طبیعی نیزپی برده اندکه علم مخلوق وساخته بشراست.زمان آن فرارسیده است که اقتصادبه عنوان تفکری نظام یافته نگریسته شودنه به عنوان روابط بین واقعیات عینی.بنابراین نظریه اقتصادی محصولی فکری است که ازتلاش بشربرای کشف حقیقت ریشه می گیرد.حقیقت زاده رابطهبین تفکروهستی،رابطه ذهن وعین است. ازاین روی برای شناخت این رابطه بایدتصوریک عصرخاص ازماهیت این ارتباط  رابشناسیم.نظرآن عصررادرباره حقیقت وقواعدتسهیل کننده جستجوی حقیقت رابدانیم.همچنین بایددانست که محققان واندیشمندان مختلف،وجوه گوناگون زندگی اجتماعی انسان،نظریه های خودرابرچه اساسی بنانهاده اند.تعریف رابطه بین تفکروماده وبنابراین ماهیت حقیقت،موضوع شاخه ای ازفلسفه به نام معرفت شناسی(Epistemology)است.

قرن هفدهم که شاهدانهدام یقین های اسکولاستیک بود،مثال اعلای معرفت شناسی است."دکارت"ودیگرانی که درباب معرفت شناسی مطلب می نوشتندوازفروریختن آن همه حقایق سنتی وروش های نگریستن به امورتکان خورده بودند،مصمم شدندکه دیگرهرگزفریب نخورند.بنابراین،قواعدی بسیارروشن ودقیق برای عقل وضع کردند،تاعقل درتکاپوی خویش ازآنها پیروی کند.ارتباط بین این قواعدوتفکراقتصادی کلاسیک ازدومطلب روشن می شود:نخست اینکه علم اقتصاددرست هنگامی که معرفت شناسی دکارتی تقریبأبااقبال عمومی مواجه شد،پدیدآمد،ودوم اینکه بسیاری ازاقتصاددانان اولیه درموردنظریه معرفت مطالب زیادی نوشته اندوثابت کرده اندکه پیرودکارت هستند.

ویژگی اساسی نظریه معرفت دکارتی وجه تمایز مشخصی است که بین جهان عقلی وجهان حسی قائل است،یعنی جهان "درون ذهن"و"جهان برون ذهن".وی تاآنجاپیش رفت که تفکرفرایندی(تفکروجودی که به وسیله نفسانیات وتعصب ها وحتی خطاها وامورکذب تحریک وبه جلورانده می شود)راازتفکری که یک وجودتخیلی می کندجداساخت،وجودی که اوآن را"ضمیرآگاه"یا"من"نامیدوخصوصیات  آن راباصراحت لهجه زبانزد ومشهورساخت.

حقیقت دردسترس آن ذهنی بودکه هدایت "من"متفکرراقبول می کرد.واقعیت اجتماعی نیزدرچارچوب مقولات "من"متفکرمدنظرقرارگرفتوبه همین صورت نیزطرح ریزی شد.

برخی اززیژگی های بارزعلم اقتصادمانند,ماهیت همانگویانه وغیرتکاملی آن،منفک بودن آن ازدنیای تجربه وحتی دنیای تجربه رابه سرزنش کشیدن،عدم توانایی آن درتطبیق با تغییراتی که درواقعیت های اقتصادی پیش می آید،ترکیب بدبینی وخوش بینی درآن،ترکیب جبرگرایی وآزادی،ترکیب ماتریالیسم وایدآلیسم؛تمامأازاینکه"من"رابدون قیدوشرط به عنوان راهنما وقطب نمای خوددرسرزمین واقعیت اقتصادی،که قبلأ حدودوثغوری مشخص نداشته،قبول کرده است سرچشمه می گیرد.

واکنش علیه آیین دکارتی درکمترازیک قرن پس ازپذیرش آن آغازگردید.ازمعروفترین چهره های فلسفی این دوره می توان به بنتام وکانت اشاره کرد."کانت"نوشت:"اصل اساسی که برتمام ایدآلیسم من حاکم است،این است که شناخت اموربه وسیله درک محض(خردناب)-روش دکارت)چیزی جزتوهم نیست وحقیقت فقط درتجربه وجوددارد".ولی به این وجه ازنوشته های آنهااعتنایی نشد،تااینکه درقرن نوزدهم دوباره مطرح شدوتعدادی ازفلاسفه مانند"نیچه"،"شوپنهاور"،"کگارد" ،"برگسون"وپراگماتیست ها هریک باشدت وضعف متفاوت ،انتقادی منفی ازعقل گرایی توأم بااحساس درک وقدردانی ازروش های آن به عمل آوردند.اواسط قرن نوزدهمانتقادازشیوه های دکارتب تصورودرک واقعیت به اوج خودرسیدواساسأآنهایی که به علم اقتصادحمله می کردند(مارکس،مکتب تاریخی آلمان،ووبلن)بیانگرتعریفی جدیدازحقیقت وروشی نوین برای درک رابطه بین تفکروهستی بودند.نظریه اقتصادی علاوه براینکه خودرابااین دیدگاه جدیدتطبیق نداد،نه تنها کیفیت اساسی خودراازتفکرکلاسیک داشت حفظ کرد،بلکه حتی افراطی ترنیزشد:"سوال"ریکاردودرمورد"ماشین"به بوته فراموشی سپرده شد،علایق نیمه تاریخی ودیدگاه انسانی "میل"تضعیف شد،نمودارهادرکتاب های علمی فراوان شد،تجزی وتحلیل بطورکلی وباشدتی بیشتردکارتی شد،ولی برعکس،هم برای درک جهان وهم برای حل مشکلات آن ،به وضوح نارساترشد.

چرانظریه اقتصادی نتوانست خودراباروش تاریخی وغیرعقل گرای جدیدتطبیق دهد؟پاسخ "وایهینگر"به این سوال تحت عنوان"گرایش وسایل به استیلا براهداف"است.گرایشی که دامنه آن رامی توان هم دروجوه عملی وهم دروجوه عقلی زندگی اجتماعی مشاهده کرد.تفکرعقل گرا به شدت مستعداست که قربانی این گرایش شود،گرایشی که سرانجام باعث جدایی کامل تدابیرعقلانی(وسایل)ازنتایج،مقاصد،یااهدافی می گرددکه خدمت به آنهامنشأوجودی این تدابیربود.کشف"رابینز"مبنی براینکه وظیفه علم اقتصادپرداختن به نتایج نیست(یانبایدباشد)تاییدرسمی این گرایش است.

بنابراین چون علم اقتصاد،هدف فرضی خودراافرادواقعی که مشغول به اموری معین هستندقرارمی دهد،به نظرمی رسدکه برای درک روابط درونی اقتصاد،روش منطقی کافی نیست.ودرحقیقت مورخان اقتصادی برای پیشبرد افکارخود برریاضیات یاقیاس منطقی تکیه نمی کنند.بااین همه باچندقلم سحرآمیزمی توان روابط انسان باانسان رابه داخل قالب های منطقی درآورد."من"دکارتی بطوردقیق مایل به انجام دادن همین کاربود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

انواع شناخت ازنظردموکریتوس

ارتقا مهارت های یادگیری

زندگینامه وآثارچارلز هندی

های ,انسان ,شناسی ,ای ,  ,جامعه ,است که ,    ,جامعه شناسی ,می شود ,می کند ,جامعه شناسی شناخت ,معرفت شناسی epistemology ,اصطلاحات کلیدی دومقوله ,دوباره اصطلاحات کلیدی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها